در پرونده این هفته، قصد سرکشی به یکی از دربهای باغ سبز دنیای استارتاپی داریم؛ اشاره مستقیم ما، شتابدهندههایی است که از ابتدای دهه 90 خورشیدی، تبشان در ایران داغ شد و دیری نپایید که این تب و تاب، سرد شد. بی شک اگر شما هم در اکوسیستم استارتاپی ایران فعالیت داشتهاید، حداقل اسم شتابدهنده به گوشتان خورده است اما هدف و مقصود، پشت پرده این پدیده است.
شتابدهنده چیست؟
در کلمه به معنای ابزار یا شرایطی است برای سرعت بخشید به انجام کار خاص اما علاوهبراین، شتابدهنده برای در دو زمینه دیگر معنا مییابد؛ یکی در مراکز تحقیقاتی مانند آزمایشگاه سرن (CERN) برای تفکیک ذرات بنیادین کاربرد دارد و در آخر، یکی از اصطلاحات دنیای استارتاپی است. وظیفه شتابدهنده در اصل سرعت بخشیدن به استارتاپ برای زودتر به نتیجه رسیدن است نه خلق آن و این مفهوم نیز از سیستم کسب و کار مدرن آلمان کپی برداری شده است اما نتیجه آن کاملا متفاوت از موفقیت آلمانیهاست.
تاریخچه شتابدهنده در ایران
تاریخچه رسمی عمومی شدن مفهوم شتابدهنده در ایران، با آغاز دهه 90 کلید میخورد. در نیمه اول همین دهه است که افکار عمومی، سیاست آموزشی و سیاستهای کلان کشور، در اوج مدرکگرایی به سر میبرد و جامعه آزاد دانشگاهی با آزمون و خطا پی برده است که مدرک به تنهایی کافی نیست و باید به سمت کسب و کار مبتنی بر مهارت پیش روند. بنابراین از دل دانشگاه مراکزی به وجود آمد تا مهارتهایی را آموزش دهند که در واحدهای آموزش رسمی، جایگاهی نداشتند!
بعد از این دوره ابتدایی، با جامعهای از دانشجویان و دانشآموزان مواجه میشویم که سرشار از امید برای راهاندازی کسب و کار خود، به دل جاده زدهاند؛ جادهای که سراسر مه و تاریکی است و نه تنها انتهای آن بلکه یک قدم جلوتر هم قابل دیدن نیست. این نیاز باعث شد تا غدههای سرطانی شتابدهنده، همایشهای انگیزشی، کلاسهای آموزش کسب و کار و… به وجود بیایند. باغ سبزی نمادین، با یک ورودی بینهایت برای هر شخص با یک ایده، سمبل تجارت نوین ایرانی شد. این سمبل به ظاهر هر ایده و شخص را پذیرش میکرد اما حقیقت چیزی است که امروز اتفاق افتاده است.
حقیقت شتابدهنده چیست؟
طی یک دهه، با ظاهر یک بنگاه کسب و کار قانونی تحت حمایت دانشگاه، مراکز شتابدهی مثل قارچ سر از شهرهای بزرگ درآوردند و حتی برخی استارتاپهای بزرگ از دل این مراکز خلق شدند اما آرمان اولیه یعنی حمایت از هر ایده، هیچگاه به حقیقت نپیوست. در اصل در پشت صحنه هر چند گروه مرکز شتابدهی، یک شرکت سرمایه گذاری قرار داشت و این شرکتهای سرمایه گذاری، مسئولیت جهتدهی، سیاست گذاری و انتخاب گزینههای از پیش تعریف شده را داشتند.
یکی از مهمترین شتابدهندهها، یعنی آواتک با سرمایهگذاری شرکت رهنما ونچرز، نقش اصلی مراکز شتابدهی و جذب سرمایههای دولتی را برعهده داشت. نه تنها آواتک بلکه هر مرکز شتابدهی دیگر، هر ساله با برگزاری مسابقه جذب ایده و دورههای آموزشی، از مزایای بودجه و وامهای دولتی کم بهره برخوردار میشدند و سپس با دستچین شدن برخی کسب و کارهای از پیش انتخاب شده، یا برای همیشه از این اکوسیستم کنار میرفتند و یا با کمی فاصله و سکوت خبری، مجدد همین رویه را از سر میگرفتند.
همچنین حقوقی که به یک استارتاپ در یک مرکز شتابدهی اختصاص مییابد، در برابر یک شرکت ثبتی حقوقی، بسیار ناچیز یا در واقع هیچ است! در حالی که بازوی اصلی پشت پرده یعنی شرکتهای سرمایه گذاری مانند رهنما، گروه اینترنت ایران، سرآوا و یا صبا ایده، حداقل حقوقی که به زیرمجموعههای خود اختصاص میدهند، شراکت در سهام است.
کارخانه فناوری، یک میراث
همانطور که گفتیم، هر شتابدهنده، یک پوشش مناسب برای رصد ایدههای خلاقانهای بود که توسط همین مراکز رد میشد و زمانی که آب از آسیاب میافتاد، توسط شرکت مادر اجرایی میشد. از همین رو برای سر و سامان دادن به تمام شتابدهندهها، یک کارخانه متروک ترانزیستور سازی را به آنها اختصاص دادند و بعد از راهاندازی، تبدیل به یک مکان گرم و نرم برای استارتاپهای دستچین شده بالادستیها شد و این یک میراث گرانبها برای شبیهسازی سیلیکون ولی ایرانی به حساب میآید.
رقابت ممنوع!
سیستم یکپارچه شرکتهای سرمایه گذاری و شتابدهندهها، اجازه رقیبی جدید برای کسب و کارهایی که پیشتر در آنها سرمایه گذاری شده است را نمیدهند؛ به طور مثال جذب یک وبلاگ خبری – تحلیلی فناورانه هیچگاه مورد استقبال آواتک و رهنما نخواهند بود!
به تعبیری دیگر، رقابت در سطح شرکتهای کلان انجام خواهد شد و حتی بعضی از شرکتهای مادر در این کارزار، به طور کامل حذف خواهند شد؛ صبا ایده یکی از شرکتهای مادر بود که طی چند ماه گذشته، در گرداب رقابت، شروع به نابودی کرد و امروز خبر از تعطیلی لنزور و دستگیری مدیرعامل آپارات به گوش میرسد.
چه باید کرد؟
بی شک بی گذار به آب زدن، یعنی نداشتن سرمایه و تیم شخصی، یعنی خودکشی کارآفرینی! بنابراین مانند هر کار دیگری میبایست پله به پله پیش رفت؛
قدم اول: یادگیری و کسب مهارتهای متناسب با بازار کار استارتاپی است.
قدم دوم: جذب شدن برای کارآموزی در یک تیم استارتاپی فعال.
قدم سوم: استخدام رسمی در یک شرکت استارتاپی به عنوان رزومه.
قدم جهارم: فراگیری دورههای راه اندازی کسب و کار و مدیریت.
قدم پنجم: تهیه پروپوزال از ایده استارتاپی خود و سنجش ایده با متدهای رایج.
قدم ششم: برآورد هزینهها، بودجه و تشکیل تیم اولیه.
قدم هفتم: ارائه طرح به منبع اصلی یعنی شرکتهای سرمایه گذاری در قالب یک ایده حقوقی و با رعایت تمام موازین امنیتی.
همانطور که خواندید، ارائه طرح اولیه، ممکن است کل ایده شما را لو دهد و اگر قراردادهای امنیتی مانند NDA و… را به شخص مقابل ارائه ندهید، ممکن است همان ابتدای کار دلسرد شوید. حتی توصیه میشود برای ایده خود مجوزهای ثبتی را دریافت نمایید.
و در آخر
این مقاله حاصل بررسیهای میدانی صورت گرفته از استارتاپهای موفق و شکست خورده از اکوسیستم استارتاپی صورت گرفته است اما با این حال موضعی که ما در آن قرار داریم، تنها مجموعه عظیم طبقهبندی شده از شرکتهای سرمایهگذاری، شتابدهندهها و استارتاپها را مورد توجه قرار میدهد و ابدا اشاره مستقیمی به شخص خاصی نداشتهایم. شما هم تجربه خود را با ما به اشتراک بگذارید.
منبع: اختصاصی آی تی ورا